مرجانه گلچین زیاد اهل مصاحبه نیست. خودش میگوید: «این کم مصاحبه کردن من به این خاطر است که به شدت از حاشیه گریزانم دلم نمیخواهد حرفی بزنم که طور دیگری از آن برداشت شود.» اما خب خوشبختانه او در مراسم اختتامیه سریال «شاهگوش» روی ما را زمین نینداخت و در اوج شلوغی و سر و صدا با ما به گفتگو نشست. در صدایش می توانی براحتی ردپایی از نقش هایش را جستجو کنی و در نگاهش هم یک خونسردی توام با شیطنت موج میزند. گفتگوی ما را بخوانید …
همان مرجانه ام
این که میگویید بعد از گذشت سالها چه تغییری کردم باید بگویم تغییر خاصی به لحاظ رفتاری نکردم، عمده ترین تغییری هم که در من ایجاد شده بر اثر گذر زمان بوده است مثل هر فرد دیگری گذر زمان باعث شده که در قیاس با گذشته شیطنت هایم کمتر شود و با خونسردی بیشتری رفتار کنم.
طعم دو جنس شهرت! را چشیدم
طی سالهای اخیر من طعم دو جنس متفاوت شهرت را چشیده ام، در دهه شصت به خاطر بازی در فیلمهای درام بیشتر من را به عنوان یک ستاره جوان می شناختند. اما خب بعد از مدتی وقفه و حضور دوباره در عرصه بازیگری با سریال «بزنگاه»، مسیر حرفه ای من تغییر پیدا کرد و من نقش زنهایی را بازی کردم که تا به آن روز، نظیرش کمتر در تلویزیون دیده می شد، این نقش هم به مانند نقشهای گذشته حسابی به دل مخاطبان نشست و باعث شد شهرت را از جنس جدیدی تجربه کنم، این بار هم مثل دهه شصت مخاطبان بازیهای من را دوست داشتند و به کارهایم توجه نشان می دادند.
کلیشه نشـدم، امـا…
این که می گویید شاید بازی در نقش های اخیرم باعث شده که کلیشه بشوم، باید بگویم با بخشی از این سوال موافقم و بخشی دیگر نه…، دلیلش این است که وقتی شما یک نقش را خوب ارائه میدهید و مخاطب از شما میخواهد که این نقش را تکرار کنید و از طرف دیگر پیشنهادهایی هم که به شما میشود همه از این جنس است چاره ای دیگر ندارید به جز اینکه این موضوع را بپذیرید و تصمیم بگیرید که این نقش ها را به نوعی امضا برای خودتان بدل کنید و در هر اثری بخشی از آن را به کار بگیرید، فکر می کنم این موضوع باعث میشود شما به آن مفهوم عام به کلیشه دچار نشوید، بسیاری از کمدین های معروف در دنیا هم، امضاهای خودشان را در بازی هایشان داشتند، اما خب؛ بدم هم نمیآید فضا به گونه ای فراهم شود که بار دیگر بتوانم نقش هایی در فضاهای متفاوت را هم بازی کنم.
دلم برای نقش جدی تنگ شده
بالاخره هر بازیگری دوست دارد در قالب های متفاوت خودش را محک بزند، در ابتدای فعالیتم در عرصه بازیگری هم این موضوع را ثابت کردم که میتوانم در قالب های مختلف بازی کنم، اما خب این روزها اکثر نقش هایی که به من پیشنهاد میشود در قالب کمدی است. بدم نمی آید فضایی ایجاد شود که بار دیگر فضای جدی را تجربه کنم و ایفاگر یک نقش متفاوت باشم.
خطر! میانسالی نزدیک است
نمیتوان این نکته را نادیده گرفت که در ایران بازیگران به ویژه خانم ها وقتی به دوره میانسالی میرسند، خطر دیده نشدن تهدیدشان میکند! چرا که معمولا برای زنها در این سال، نقش های خوبی نوشته نمیشود، اکثر نویسنده ها و کارگردان ها، آنها را به آشپزخانه تبعید می کنند و نقش های کلیشه ای را برایشان در نظر میگیرند، در حالی که در دنیا چنین نگاهی وجود ندارد و بازیگرها در میانسالی تازه به اوج شکوفایی در بازیگری میرسند.
مادر نشدم
«من مادر نشدم.» این جمله شاید خیلی کوتاه باشد اما تصمیم گیری برای آن کار راحتی نبود اما تصمیمی بود که گرفتم. دلیلش هم این بود که من عاشق کارم بودم و این وقف بودن در کار با مسئولیت مادری ام در تضاد بود. به خودم میگفتم، بچه رسیدگی و پرستاری میخواهد و نمی توان او را به بهانه کار به حال خود رها کرد.
مگر میشود یک شمالی دستپختش بد باشد
شمالیها دست پخت شان خوب است، این را هر کسی که یکبار مهمان سفره یک شمالی باشد، تایید میکند، درست به خاطر همین قانون هم باید بگویم من دستپختم خوب است. البته بخشی از این موضوع به این خاطر است که من با عشق و علاقه خاصی غذا درست میکنم و معمولا برای این کار وقت میگذارم، شاید به خاطر همین هر کسی دستپخت من را میخورد از آن تعریف میکند هر چند برخی میگویند این دستپخت خوب در ما، ریشه وراثتی دارد، چون مادر و خواهرهای من هم دست پخت خوبی دارند .همچنین من عاشق پخت غذاهای ایرانی هستم و در خانه ام هم همیشه غذاهای ایرانی درست میکنم.
فصل تازه برای من
در مقطعی حس کردم که نیاز به استراحت دارم، به همین خاطر به انگلیس و نزد خواهر و برادرهایم سفر کردم، در طول آن دورانی که از بازیگری دور بودم از مرحله جوانی عبور کردم و به میانسالی رسیدم، بعد از بازگشتم خیلی نگران بودم، با خودم می گفتم دیگر نمی توانم به روزهای اوج گذشته ام بازگردم اما انتخاب هوشمندانه رضا عطاران در سریال «بزنگاه» باعث شد فصل تازهای در بازیگری من رقم بخورد.
عاشق سبزیجاتم
من به طبخ غذا در خانه اهمیت زیادی میدهم، حس میکنم غذا درست کردن در خانه ضمن ارزش سلامتی، باعث میشود که شما از بیماری دور شوید و از همه مهمتر باعث میشود اعضای خانواده هم دور هم جمع شوند، شاید به خاطر همین موضوع هست که همیشه سعی میکنم در خانه غذا درست کنم و کمتر به رستوران بروم.
نقشهایم را در خیابان پیدا میکنم
خیلی ها به من میگویند این نقش هایی که شما بازی میکنید، خیلی واقعی هستند، مثلا خاله یا عمه و… دقیقا همان خصوصیات را دارند، چکار می کنید که نقش هایتان آنقدر واقعی از آب در می آید. شاید بخشی از این موضوع به این خاطر است که من نقش هایم را از دل جامعه انتخاب می کنم و به قانون «خوب دیدن» در بازیگری عمل میکنم، من همیشه در کوچه و خیابان به حرکات مردم دقت میکنم و آنها را با دقت به ذهنم می سپارم و همین موضوع باعث می شود که نقش های من به مردم جامعه نزدیک شود، چون در واقع وام گرفته از آنهاست.
«شاهگوش» اعتماد مردم را برگرداند
خوشبختانه پخش سری پایانی شاهگوش هم به پایان رسید. میگویم خوشبختانه چون بدبینی هایی که در وادی ساخت سریال ها در شبکه نمایش خانگی به وجود آمد، باعث شده بود مردم نسبت به این سبک سریال ها بی اعتماد شوند، اما خوشبختانه سریال شاهگوش ما را سرافراز کرد. تجربه کار با داوود میرباقری در این سریال برای من بسیار شیرین بود و باعث شد که من شاهگوش را بسیار دوست داشته باشم، قصه سر راست و جذاب این کار در کنار کارگردانی خوب آقای میرباقری و بازی همکاران عزیزم این کار را به یاد ماندنی کرد. خاطره خوش از این سریال باعث شد، تصمیم بگیرم بار دیگر در یک سریال دیگر ویژه شبکه نمایش خانگی بازی کنم.
بازیگری جلوی موسیقی را گرفت
رشته تحصیلی من موسیقی است و به همین خاطر بعد از بازیگری به موسیقی علاقه مندم هر چند که وقف شدن من در بازیگری باز هم مانع از آن شد که به موسیقی به شکل حرفه ای بپردازم. همان طور که میدانید، من در دانشگاه موسیقی تئاتر خواندم و فارغ التحصیل شدم.
مهر و مدرسه را دوست دارم
instagram marjaneh golchin
نزدیک روزهای مدرسه که میشود، قلبم به تپش در میآید، باور میکنید، قلبم میتپد! حتی شبها که میخوابم، به عشق دوران کودکی و خاطرات زیبای آن روزها میخوابم و خاطرات کودکی ام را مرور میکنم. یاد همکلاسی هایم میافتم، به خودم میگویم که الان کجا هستند، چه کار میکنند، آرزو میکنم سال تحصیلی ۳۹، سال خوبی برای بچه ها باشد… به من که آن روزها خیلی خوش میگذشت و خاطرات خوبی از آن زمان دارم، راستش را بخواهید هم نسل های من یادشان می آید، مدرسه رفتن را خیلی دوست داشتیم و حالا که فکر میکنم متوجه میشوم که چرا آن زمان مدرسه رفتن برای ما لذتبخش بود، به خاطر صداقت دوران کودکیمان بود…